ارميتاارميتا، تا این لحظه: 11 سال و 2 ماه و 12 روز سن داره

ارميتا فرشته کوچولوی آسمونی

شش ماهگی و اولين مرواريد آرميتا جونى

جوجه نازم سلام  فسقلى مامان يه ماه بزرگ تر شدى مباركه عزيزممممم.  توى هفته اول از شش ماهگى تنها كار جديدي كه خيلى انجام ميدادى زبون درازى بود ، نميدونم يهو چى شد كه كشف كردى زبونت رو هم ميتونى در بيارى ، توى اين هفته چند روزى لاهيجان بوديم ، با بابايى و خاله فرناز اومديم لاهيجان و تو راه شما توى كريرت نشستى و دريغ از يه لحظه كه چشاتو رو هم بذارى ، آخه جوجه من همه بچه ها تو ماشين ميخوابن پس چرا شما نميخوابى؟ البته بگم بجز نيم ساعت آخر اصلا بد اخلاقى نكردى وقتى هم رسيديم لاهيجان طبق معمول غريبي كردنت شروع شد و همه فقط ميتونستن از راه دور نازت كنن.  آنيسا و ارشيا رو هم ديديم و شما با دايى فرزين كلى بازى كردى و خنديدى...
29 مرداد 1392

تو را دختر مي نامند

اين متن رو تو وبلاگ يكى از دوستام ديدم و به نظرم خيلى قشنگه و با اجازه دوست خوبم برا آرميتايى هم گذاشتم  تورا دختر خانوم می‌نامند . مضمونی که جذابیتش نفس‌گیر است… دنیای دخترانه تو نه با شمع و عروسک معنا پیدا می‌کند و نه با اشک و افسون. اما تمام این‌ها را هم در برمی‌گیرد… تو نه ضعیفی و نه ناتوان، چرا که خداوند تو را بدون خشونت و زورِ بازو می‌پسندد.  اشک ریختن قدرت تو نیست، قدرت روح توست . دختر که باشی نفس بابایی لوس بابایی عزیز دردونه بابایی حتی اگر بهت نگه . دستت رو میذاره روی چشماشو میگه : این تویی که به چشمای من سوی دیدن میدی خلاصه دختر یک کلا...
12 مرداد 1392

پنج ماهگى

آرميتاى نازم سلام  پنج ماهگيت مبارك، عزيزم روزا و ماهها همينطور به سرعت دارن ميگذرن و شما هم هر روز بزرگتر و در عين حال بازيگوش تر دارى ميشى.  تو هفته اول پنج ماهگى كار جديدى انجام ندادى فقط رو كاراى قبلى بيشتر تمركز ميكنى و ديگه كامل ميتونى عروسكا رو بگيرى و مستقيم ببرى تو دهنت، تازه كلى نقشه ميكشى تا انگشتاى مامان رو هم بخورى ، تو آينه هم كه خودتو ميبينى كلى ذوق ميكنى و ميخندى و در ضمن رابطه ات با بابايى خيلى خوبه و خنده هايى كه برا بابايى ميكنى برا هيجكس ديگه حتى منم نميكنى، حسابى دختر لوس بابايى شدى؛)) راستى دختر دايى آنيسا هم روز اول تير دنيا اومد، يه دخمل توپولي ناز با چشاى كشيده مثل ژاپنى ها. تولد مامان و بابا هم كه 5 و 7 تير...
29 تير 1392
1